جدول جو
جدول جو

معنی باب انبار - جستجوی لغت در جدول جو

باب انبار
(اَمْ)
و لشکرگاه هرثمه بر نهروان بود بر دوفرسنگی از دروازۀ بغداد و لشکر طاهر جائی بود که آن را باب انبار گویند سوی بصره بر یک فرسنگی از شهر. (ترجمه طبری نسخۀ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف ص 513)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برف انبار
تصویر برف انبار
جایی که برف را انبار و ذخیره کنند که برای تابستان بماند، کنایه از اوراق یا چیزهای دیگر که روی هم انباشته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب انبار
تصویر آب انبار
حوض بزرگ روپوشیده در زیرزمین که سقف آن را با آجر می سازند، جای ذخیره کردن آب
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
قصبۀ کوچک مرکزی بخش خفر شهرستان جهرم و مختصات جغرافیائی آن بقرار زیر است: طول 53 درجه و 15 دقیقه. عرض 28 درجه و 55 دقیقه. ارتفاع آن از سطح دریا در حدود 1300 گز است در 82 هزارگزی شمال باختری جهرم و 118 هزارگزی جنوب خاوری شیراز و یک هزارگزی شمال شوسۀ شیراز به جهرم در دامنۀ جنوبی کوه گر است. هوای آن گرم بالنسبه ملایم و آب مشروب وزراعتی آن از چشمه های متعدد تأمین میشود. محصولات عبارتند از: میوجات مرکبات و جزئی غلات. شغل اهالی باغداری و زراعت و کسب است. سکنۀ قصبه 716 تن است و درحدود 20 باب دکان و یک دبستان دارد و از ادارات دولتی بخشداری و نمایندگی دادگاه و دفتر پست، ژاندارمری در قصبه وجود دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
نام محلی کنار راه کازرون ببوشهر میان راهدار و برازجان در 1109100 گزی طهران
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
خانه ای در زیر قسمتی از بنا حفر کرده ذخیره کردن آب را، پارگین. (ربنجنی) ، آبدان. آبگیر. تالاب. مصنع. برخ
لغت نامه دهخدا
(بُجَبْ با)
دهی است به بحرین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از قراء کوارفارس و در نیم فرسخی مغربی کوار است. (از فارسنامۀناصری ص 262). دهی است از دهستان کواربخش سروستان شهرستان شیراز که در 110 هزارگزی جنوب باختر سروستان و یک هزارگزی شوسۀ شیراز به فیروزآباد در جلگه واقعاست. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 73 تن سکنه و آب آن از رود خانه قره آغاج تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و صیفی و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
انبار کاه. کاهدان.
- کاه از تو نیست کاه انبار از تست، آنقدر مخور که زیان کندت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ مْ)
انباشته شدۀ از خاک. پر از خاک:
دست کفچه مکن به پیش فلک
که فلک کاسه ای است خاک انبار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بُ ن نا)
قریه ای است بمسافت کمی در مشرق شهر خفر. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ اَمْ)
دروازه ای است به بغداد. (اخبار الراضی بالله و المتقی. ص 120و 280)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ)
الباب والابواب. (آنندراج). دربند شروان است. رجوع به باب الابواب شود:
کجا گریزم سوی عراق یا اران ؟
کجا روم سوی ابخاز یا به باب الباب ؟
خاقانی.
فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب را
چون در سه ظلمت آبرا انوار یزدان پرورد.
خاقانی.
بشروان گرکرم رنگی نمیداشت
به باب الباب هم بوئی ندارد.
خاقانی.
ازنهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح
سد باب الباب لرزان شد بزلزال فنا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب انبار
تصویر آب انبار
حوض بزرگ رو پوشیده در زیر قسمتی از بنا حفر شده جهت ذخیره کردن آب
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که برف را برای فصل گرما ذخیره کنند، اوراق یا اشیای دیگر که روی هم انباشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب الباب
تصویر باب الباب
در بند در بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب انبار
تصویر آب انبار
جایی سرپوشیده برای ذخیره کردن آب در زیرزمین، آبدان، آبگیر
فرهنگ فارسی معین
برکه، آبدان، آبگیر، برم، تالاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد